بریده‌ای از کتاب سمفونی مردگان اثر عباس معروفی

پانته آ 🍃

پانته آ 🍃

3 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 252

در اتاق را بست پرده را کشید و یک سیگار آتش زد روی تخت دراز کشید و تقلا کرد اول به من و بعد به آیدا فکر کند اما نمیتوانست همه با هم میآمدند و با هم دور میشدند ذهنش شلوغ میشد و بعد مثل یک بیابان ،خشک هیچ کس در آن نبود بیرون که بود، یا وقتی کتاب می خواند ، به راحتی میتوانست به دلخواه یاد هر کس .بیفتد یاد من آیدا مادر ....

در اتاق را بست پرده را کشید و یک سیگار آتش زد روی تخت دراز کشید و تقلا کرد اول به من و بعد به آیدا فکر کند اما نمیتوانست همه با هم میآمدند و با هم دور میشدند ذهنش شلوغ میشد و بعد مثل یک بیابان ،خشک هیچ کس در آن نبود بیرون که بود، یا وقتی کتاب می خواند ، به راحتی میتوانست به دلخواه یاد هر کس .بیفتد یاد من آیدا مادر ....

1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.