بریدهای از کتاب تاریخ اسلام (از جاهلیت تا رحلت پیامبر اسلامی (ص)) اثر مهدی پیشوایی
1402/11/29
صفحۀ 321
يك سلسله شواهد و قراين متصل و منفصل در خطبه نيز معناى ياد شده را تأييد مى كند و نشان مى دهد كه مسأله فراتر از اعلام دوستى على عليه السلام بوده است از آن جمله: الف) دستور توقف قافلۀ صدهزار نفرى در آن هواى گرم معقول نيست براى اعلام امرى مانند دوستى على عليه السلام صورت بگيرد؛ زيرا برادرى مسلمانان با يكديگر و لزوم دوستى با افراد با ايمان، چه برسد به دوستى فرد برجسته اى مانند على عليه السلام، چيزى نبود كه براى مردم پنهان مانده باشد تا نيازى به اعلام آن توسط پيامبر باشد. ب) مقدمۀ خطبه كه نوعى پيشگويى رحلت قريب الوقوع پيامبر اسلام است، با مسألۀ جانشينى آن حضرت تناسب و ارتباط دارد، نه با دوستى على عليه السلام. ج) پيامبر اسلام، نخست تعبير اولى به نفس را در مورد خود به كار برده، سپس على عليه السلام را اولى معرفى مى كند، اين تقارن، گواه روشنى است بر اينكه حضرت در مقام اثبات مقامى براى على عليه السلام (ولايت امر مسلمين) است كه خود، داراى آن است. [۱] د) تبريك گفتن مسلمانان به على عليه السلام پس از خطبۀ پيامبر صلى الله عليه و آله، به عنوان «مولاى مؤمنين» تنها با ولايت تناسب دارد. ه) اعلام اكمال دين و اتمام نعمت از جانب خداوند هرگز با موضوع دوستى تناسب ندارد. و) حسّان بن ثابت، شاعر رسول خدا و اديب و سخن شناس آن روز عرب كه خود در غدير حضور داشت با اجازۀ پيامبر اسلام سخنان آن حضرت را در قالب اشعارى در آورد و در آنها به جاى كلمۀ مولى، «امام» و «هادى» را به كار برد: فقال له: قُم يا على فإِنَّنِىٖ رضيتُك مِن بعدىٖ اماماً و هادياً اميرمؤمنان عليه السلام نيز طى اشعارى كه براى معاويه فرستاد، چنين نوشت: و أوجب لىٖ ولايتَه عليكم رسولُ اللّه يوم غدير خُم [۲] ---------- [۱]: . طبق روايتى كه احمد حنبل (در مسند، ج ۱، ص ۱۱۹) و ابن اثير (در اسدالغابة، ج ۴، ص ۲۸) نقل كرده اند، پيامبر اسلام فرمود: الست اولى بالمؤمنين من أنفسهم و ازواجىٖ امّهاتهم، آيا من از مؤمنان نسبت به جانشان اولى و مقدّم نيستم؟ و همسرانم مادر آنها نيستند؟ كاملاً مشخص است كه مادرىِ همسران پيامبر براى مسلمانان طبق آيۀ ۶ سورۀ «احزاب»، از احكام اختصاصى آن حضرت به مناسبت مقام نبوت است، و در اين جا، همراه آوردن آن با اولويت خود نسبت به جان هاى مسلمانان، به خوبى نشان مى دهد كه پيامبر مى خواست مقام نبوت خود را مطرح نموده، سپس نظير آن، يعنى ولايت را براى على عليه السلام اعلام و اثبات كند. گفتنى است ابن كثير كه گرايش خاصى دارد، پس از نقل حديث ياد شده، بدون هيچ توضيح و ذكر هيچ دليلى، سند آن را ضعيف و غريب معرفى مى كند! (البداية والنهاية، ج ۵، ص ۲۱۱. ) درحالى كه راوى اول آن يعنى عبدالرحمان بن ابى ليلى از طرف علماى اهل سنت توثيق شده و از چند طريق ديگر نيز نقل شده است. (ر. ك: الغدير، ج ۱، ص ۱۷۷-۱۷۸. ) [۲]: . براى آگاهى از صورت كامل اين قراين و شواهد ر. ك: الغدير، ج ۱، ص ۳۷۰-۳۸۵؛ پيشوايى از نظر اسلام، جعفر سبحانى، ص ۲۳۴-۲۳۸.
يك سلسله شواهد و قراين متصل و منفصل در خطبه نيز معناى ياد شده را تأييد مى كند و نشان مى دهد كه مسأله فراتر از اعلام دوستى على عليه السلام بوده است از آن جمله: الف) دستور توقف قافلۀ صدهزار نفرى در آن هواى گرم معقول نيست براى اعلام امرى مانند دوستى على عليه السلام صورت بگيرد؛ زيرا برادرى مسلمانان با يكديگر و لزوم دوستى با افراد با ايمان، چه برسد به دوستى فرد برجسته اى مانند على عليه السلام، چيزى نبود كه براى مردم پنهان مانده باشد تا نيازى به اعلام آن توسط پيامبر باشد. ب) مقدمۀ خطبه كه نوعى پيشگويى رحلت قريب الوقوع پيامبر اسلام است، با مسألۀ جانشينى آن حضرت تناسب و ارتباط دارد، نه با دوستى على عليه السلام. ج) پيامبر اسلام، نخست تعبير اولى به نفس را در مورد خود به كار برده، سپس على عليه السلام را اولى معرفى مى كند، اين تقارن، گواه روشنى است بر اينكه حضرت در مقام اثبات مقامى براى على عليه السلام (ولايت امر مسلمين) است كه خود، داراى آن است. [۱] د) تبريك گفتن مسلمانان به على عليه السلام پس از خطبۀ پيامبر صلى الله عليه و آله، به عنوان «مولاى مؤمنين» تنها با ولايت تناسب دارد. ه) اعلام اكمال دين و اتمام نعمت از جانب خداوند هرگز با موضوع دوستى تناسب ندارد. و) حسّان بن ثابت، شاعر رسول خدا و اديب و سخن شناس آن روز عرب كه خود در غدير حضور داشت با اجازۀ پيامبر اسلام سخنان آن حضرت را در قالب اشعارى در آورد و در آنها به جاى كلمۀ مولى، «امام» و «هادى» را به كار برد: فقال له: قُم يا على فإِنَّنِىٖ رضيتُك مِن بعدىٖ اماماً و هادياً اميرمؤمنان عليه السلام نيز طى اشعارى كه براى معاويه فرستاد، چنين نوشت: و أوجب لىٖ ولايتَه عليكم رسولُ اللّه يوم غدير خُم [۲] ---------- [۱]: . طبق روايتى كه احمد حنبل (در مسند، ج ۱، ص ۱۱۹) و ابن اثير (در اسدالغابة، ج ۴، ص ۲۸) نقل كرده اند، پيامبر اسلام فرمود: الست اولى بالمؤمنين من أنفسهم و ازواجىٖ امّهاتهم، آيا من از مؤمنان نسبت به جانشان اولى و مقدّم نيستم؟ و همسرانم مادر آنها نيستند؟ كاملاً مشخص است كه مادرىِ همسران پيامبر براى مسلمانان طبق آيۀ ۶ سورۀ «احزاب»، از احكام اختصاصى آن حضرت به مناسبت مقام نبوت است، و در اين جا، همراه آوردن آن با اولويت خود نسبت به جان هاى مسلمانان، به خوبى نشان مى دهد كه پيامبر مى خواست مقام نبوت خود را مطرح نموده، سپس نظير آن، يعنى ولايت را براى على عليه السلام اعلام و اثبات كند. گفتنى است ابن كثير كه گرايش خاصى دارد، پس از نقل حديث ياد شده، بدون هيچ توضيح و ذكر هيچ دليلى، سند آن را ضعيف و غريب معرفى مى كند! (البداية والنهاية، ج ۵، ص ۲۱۱. ) درحالى كه راوى اول آن يعنى عبدالرحمان بن ابى ليلى از طرف علماى اهل سنت توثيق شده و از چند طريق ديگر نيز نقل شده است. (ر. ك: الغدير، ج ۱، ص ۱۷۷-۱۷۸. ) [۲]: . براى آگاهى از صورت كامل اين قراين و شواهد ر. ك: الغدير، ج ۱، ص ۳۷۰-۳۸۵؛ پيشوايى از نظر اسلام، جعفر سبحانى، ص ۲۳۴-۲۳۸.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.