معرفی کتاب تاریخ اسلام (از جاهلیت تا رحلت پیامبر اسلامی (ص)) اثر مهدی پیشوایی

تاریخ اسلام (از جاهلیت تا رحلت پیامبر اسلامی (ص))

تاریخ اسلام (از جاهلیت تا رحلت پیامبر اسلامی (ص))

4.4
19 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

49

خواهم خواند

11

شابک
9789647030557
تعداد صفحات
344
تاریخ انتشار
1399/7/1

توضیحات

کتاب تاریخ اسلام (از جاهلیت تا رحلت پیامبر اسلامی (ص))، نویسنده مهدی پیشوایی.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به تاریخ اسلام (از جاهلیت تا رحلت پیامبر اسلامی (ص))

نمایش همه
علی

علی

1402/11/16

بریدۀ کتاب

صفحۀ 257

با وجود سرمايه گذارى عظيم سران احزاب در اين جنگ و با آن همه نيرو كه فراهم آورده بودند، نتيجۀ اين جنگ براى آنان تلخ و اندوه بار بود؛ زيرا نه به مدينه آسيبى رسيد و نه توانستند راه بازرگانى شام را آزاد سازند. از اين رو اعتبار فرماندهى ابوسفيان خدشه دار شد و عظمت قريش متزلزل گشت. پس از اين جنگ بود كه مسلمانان از حالت تدافعى بيرون آمده قدرت تهاجمى يافتند. پيامبر اسلام فرمود: «از اين پس ما حمله مى كنيم و آنها ديگر نمى توانند به ما حمله كنند. » [۱] و همين گونه هم شد. شهداى اين جنگ شش نفر [۲] و تلفات دشمن سه نفر [۳] گزارش شده است. ---------- [۱]: . شيخ مفيد، الارشاد، ص ۱۰۶؛ صحيح بخارى، تحقيق: الشيخ قاسم الشماعى الرفاعى (بيروت: دارالقلم، ط ۱، ۱۴۰۷ ه. ق)، ج ۵، ص ۲۱۵؛ كتاب المغازى، باب ۱۴۶، حديث ۵۹۳؛ طبرسى، مجمع البيان، ج ۸، ص ۳۴۵؛ مجلسى، پيشين، ج ۲۰، ص ۲۰۹. [۲]: . ابن واضح، تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۴۲؛ واقدى، المغازى، ج ۲، ص ۴۹۲؛ ابن هشام، السيرة النبوية، ج ۳، ص ۲۶۴؛ طبرى، پيشين، ج ۳، ص ۵۸؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج ۱، ص ۱۹۸. تعداد شهداى اين جنگ بيش از اين نيز نقل شده است. ر. ك: تاريخ پيامبر اسلام، محمد ابراهيم آيتى (تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۶۱)، ص ۳۷۲. [۳]: . واقدى، پيشين، ج ۲، ص ۴۹۶؛ ابن هشام، پيشين، ج ۳، ص ۲۶۵؛ طبرى، پيشين، ج ۳، ص ۵۹؛ ابن شهرآشوب، پيشين، ج ۱، ص ۱۹۸. يعقوبى تلفات دشمن را هشت نفر نوشته است. (ج ۲، ص ۴۲. )

0

علی

علی

1402/11/29

بریدۀ کتاب

صفحۀ 328

پيامبر اسلام با آنكه مى دانست پايان عمرش نزديك شده (و در آغاز خطبۀ غدير به آن اشاره نمود) و ابرهاى تاريك فتنه و حوادث سهمگين بر امت اسلامى سايه افكنده است. سپاه اسلام را به سرزمين دوردستى اعزام فرمود و بزرگان مهاجران و انصار را با اين سپاه همراه نمود. با توجه به تدبير و دورانديشى و سياست الهى پيامبراسلام صلى الله عليه و آله، ترديدى نيست كه اقدام به چنين امر خطيرى، براى هدف مهمى انجام گرفته كه تحمل اين دشواريها و خطرها در برابر آن آسان بوده است. روشن، شايستگى اسامه را خاطرنشان ساخت و با افكار باطل گروهى كه مسألۀ سن يا نژاد را در احراز چنين مقامى دخيل مى دانستند، مخالفت كرد. آيا غير از اين است كه منظور از اين پافشارى در فرماندهى اسامه اين بود كه به اين وسيله عملاً زمينه را براى خلافت على عليه السلام آماده سازد و خرده گيرى قابل پيش بينى گروهى را كه جوانى را بهانه عدم صلاحيت على عليه السلام براى احراز خلافت قرار مى دادند، برطرف كند؟ ب) منظور پيامبر اين بود كه هنگام درگذشت او، رقباى سياسى على عليه السلام كه طمع در خلافت داشتند، از مدينه دور باشند (و به همين دليل هم سران مهاجران و انصار جزء سپاه بودند) و در غياب آنان على عليه السلام زمام امور را در دست گيرد و مخالفان در برابر عمل انجام شده قرار گيرند و وقتى از جبهه برگردند كه خلافت على عليه السلام مستقر شده باشد. [۱] از اينجا مى توان پى برد كه چرا گروهى با وجود آن همه اصرار و تأكيد پيامبر، در همكارى با مأموريت اسامه تعلّل ورزيدند و با امروز و فردا كردن، مانع حركت لشگر شدند تا رسول خدا درگذشت! ---------- [۱]: . از نقد ناموجهى كه ابن ابى الحديد (م ۶۵۶ ه) به اين تحليل وارد مى كند، (شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۶۱) برمى آيد كه اين تحليل شيعى از قديم در ميان مورخان مطرح بوده است.

1

علی

علی

1402/11/29

بریدۀ کتاب

صفحۀ 321

يك سلسله شواهد و قراين متصل و منفصل در خطبه نيز معناى ياد شده را تأييد مى كند و نشان مى دهد كه مسأله فراتر از اعلام دوستى على عليه السلام بوده است از آن جمله: الف) دستور توقف قافلۀ صدهزار نفرى در آن هواى گرم معقول نيست براى اعلام امرى مانند دوستى على عليه السلام صورت بگيرد؛ زيرا برادرى مسلمانان با يكديگر و لزوم دوستى با افراد با ايمان، چه برسد به دوستى فرد برجسته اى مانند على عليه السلام، چيزى نبود كه براى مردم پنهان مانده باشد تا نيازى به اعلام آن توسط پيامبر باشد. ب) مقدمۀ خطبه كه نوعى پيشگويى رحلت قريب الوقوع پيامبر اسلام است، با مسألۀ جانشينى آن حضرت تناسب و ارتباط دارد، نه با دوستى على عليه السلام. ج) پيامبر اسلام، نخست تعبير اولى به نفس را در مورد خود به كار برده، سپس على عليه السلام را اولى معرفى مى كند، اين تقارن، گواه روشنى است بر اينكه حضرت در مقام اثبات مقامى براى على عليه السلام (ولايت امر مسلمين) است كه خود، داراى آن است. [۱] د) تبريك گفتن مسلمانان به على عليه السلام پس از خطبۀ پيامبر صلى الله عليه و آله، به عنوان «مولاى مؤمنين» تنها با ولايت تناسب دارد. ه) اعلام اكمال دين و اتمام نعمت از جانب خداوند هرگز با موضوع دوستى تناسب ندارد. و) حسّان بن ثابت، شاعر رسول خدا و اديب و سخن شناس آن روز عرب كه خود در غدير حضور داشت با اجازۀ پيامبر اسلام سخنان آن حضرت را در قالب اشعارى در آورد و در آنها به جاى كلمۀ مولى، «امام» و «هادى» را به كار برد: فقال له: قُم يا على فإِنَّنِىٖ رضيتُك مِن بعدىٖ اماماً و هادياً اميرمؤمنان عليه السلام نيز طى اشعارى كه براى معاويه فرستاد، چنين نوشت: و أوجب لىٖ ولايتَه عليكم رسولُ اللّه يوم غدير خُم [۲] ---------- [۱]: . طبق روايتى كه احمد حنبل (در مسند، ج ۱، ص ۱۱۹) و ابن اثير (در اسدالغابة، ج ۴، ص ۲۸) نقل كرده اند، پيامبر اسلام فرمود: الست اولى بالمؤمنين من أنفسهم و ازواجىٖ امّهاتهم، آيا من از مؤمنان نسبت به جانشان اولى و مقدّم نيستم؟ و همسرانم مادر آنها نيستند؟ كاملاً مشخص است كه مادرىِ همسران پيامبر براى مسلمانان طبق آيۀ ۶ سورۀ «احزاب»، از احكام اختصاصى آن حضرت به مناسبت مقام نبوت است، و در اين جا، همراه آوردن آن با اولويت خود نسبت به جان هاى مسلمانان، به خوبى نشان مى دهد كه پيامبر مى خواست مقام نبوت خود را مطرح نموده، سپس نظير آن، يعنى ولايت را براى على عليه السلام اعلام و اثبات كند. گفتنى است ابن كثير كه گرايش خاصى دارد، پس از نقل حديث ياد شده، بدون هيچ توضيح و ذكر هيچ دليلى، سند آن را ضعيف و غريب معرفى مى كند! (البداية والنهاية، ج ۵، ص ۲۱۱. ) درحالى كه راوى اول آن يعنى عبدالرحمان بن ابى ليلى از طرف علماى اهل سنت توثيق شده و از چند طريق ديگر نيز نقل شده است. (ر. ك: الغدير، ج ۱، ص ۱۷۷-۱۷۸. ) [۲]: . براى آگاهى از صورت كامل اين قراين و شواهد ر. ك: الغدير، ج ۱، ص ۳۷۰-۳۸۵؛ پيشوايى از نظر اسلام، جعفر سبحانى، ص ۲۳۴-۲۳۸.

0

علی

علی

1402/11/29

بریدۀ کتاب

صفحۀ 318

تنها شبهه قابل ذكرى كه در اين باره مطرح شده، تشكيك در مفاد آن توسط برخى از علماى اهل سنت، مانند فخر رازى و قاضى عضد ايجى است. اينان با تأييد اصل قضيه، كلمۀ «مولى» را كه رسول خدا آن را در خطبۀ غدير در مورد على عليه السلام به كار برده و افادۀ «ولايت الهيّه» و «امامت» مى كند، به دوست، ناصر و امثال اينها تفسير نموده، ادعا مى كنند كه اين حادثه بر ولايت على عليه السلام دلالت نمى كند، بلكه پيامبر اسلام در آن خطبه، لزوم دوستى على را اعلام كرد. اينان مى گويند: مَفْعَل (مَوْلى) در لغت به معناى أَفْعَلْ (أَوْلى) نيامده است. بنابراين مولى در گفتار پيامبر اسلام به معناى دوست است. [۲] مرحوم علّامه امينى با بررسى دقيق علمى و با ذكر شواهد فراوان قرآنى، حديثى و لغوى و استشهاد به سخنان اديبان و لغت شناسان بزرگ، بى پايگى اين سخن را اثبات كرده و نشان داده كه در هر سه عرصه، كاربرد مولى به معناى اولى رايج و شايع است. به عنوان نمونه مولى در آيات ياد شده در زير، به حكم سياق آنها و جهات ديگر، نمى تواند معنايى جز ولىّ، متولّى امر و صاحب اختيار داشته باشد: «فَاليَوْم لا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْويكُمُ النّارُ هِيَ مَوْليكُمْ وَ بِئْسَ المَصِيرُ [۱] * وَ اعْتَصِمُوا بِاللّهِ هُوَ مَوْليكُمْ فَنِعْمَ المَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ [۲] * ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ مَوْلىَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ أنَّ الكَفِرِينَ لا مَوْلى لَهُمْ [۳] * بَلِ اللّهُ مَوْليكُمْ وَ هُوَ خَيْرُ النَّصِرِينَ [۴] * قُلْ لَنْ يُصِيبَنا الاّ ما كَتَبَ اللّهُ لَنا هُوَ مَوْلينَا [۵] * يَدْعُوا لَمَنْ ضَرّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ المَوْلى وَ لَبِئْسَ العَشِير. » [۶] مفسرّان «مولى» را در اين آيات، به همين معنا تفسير كرده اند. در حديث نيز آمده است: أيّما امرأة نكحت بغير إذنِ مولاها فنكاحها باطل [۷] و محدثان و فقها، مولى را در اين حديث متولّى امرِ زن تفسير كرده اند. علاّمه امينى بيست و هفت معناى محتمل براى «مولى» بر شمرده و اثبات كرده است كه ارادۀ بعضى از آنها در خطبۀ پيامبر مستلزم كذب، ارادۀ يكى از آنها مستلزم كفر، بعضى ديگر غيرممكن و برخى لغو و بى فايده، يا سخيف است و تنها مى توان «أَوْلى بالشَّىء» را اراده كرد. [۸] ---------- [۲]: . الغدير، ج ۱، ص ۳۵۰، ۳۵۴ و ۳۵۶. [۱]: . حديد (۵۷): ۱۵. [۲]: . حج (۲۲): ۷۸. [۳]: . محمد (۴۷): ۱۱. [۴]: . آل عمران (۳): ۱۵۰. [۵]: . توبه (۹): ۵۱. [۶]: . حج (۲۲): ۱۳. [۷]: . ابوجعفر محمدبن الحسن طوسى، الإقتصاد الهادى الى طريق الرشاد (تهران: مكتبة جامع چهل ستون، ۱۴۰۰ ه. ق)، ص ۲۱۷ به نقل از مسند احمد، ج ۶، ص ۴۴؛ ابن بطريق، عمدة عيون صحاح الأخبار، ج ۱، ص ۱۵۹؛ ابن حزم، ابومحمد على بن احمد، المحلى، تحقيق احمد محمد شاكر، (بيروت: دارالآفاق الحديثة)، ج ۹، ص ۴۷۴، مسألة ۱۸۳۸. [۸]: . الغدير، ج ۱، ص ۳۶۷-۳۷۰.

0

یادداشت‌ها