بریدهای از کتاب وابسته ی یک دم و چند حکایت روان درمانی دیگر اثر اروین دی. یالوم
1404/4/20
صفحۀ 222
«... یه کار دیگه هم داشتم؛ فکر کردن در مورد تکلیفی که به من داده بودی، تمرین ذهنیای که گفته بودی: بررسی دربارهی ربطِ اینکه نمیدونم چی میخوام، با وسواسم در مورد موندگار شدن تصویرم توی ذهن تو. کلی در موردش فکر کردم.» ـ خب، به کجاها رسیدی، جرد؟ «به نظرم یه جوابهایی پیدا کردم. کموبیش مطمئنم که تو تلویحاً منظورت این بوده که من وجودی از خودم ندارم؛ که دارم توی تو دنبال خودم میگردم؛ که این خلأ باعث میشه نتونم نیازها و میلم رو تشخیص بدم، و برای همینه که تردید دارم و نمیتونم در مورد ماری تصمیم بگیرم، و میخوام وادارش کنم کار رو یهسره کنه. واسه همینه که وسواس دارم که توی ذهن تو، وجود داشته باشم.»
«... یه کار دیگه هم داشتم؛ فکر کردن در مورد تکلیفی که به من داده بودی، تمرین ذهنیای که گفته بودی: بررسی دربارهی ربطِ اینکه نمیدونم چی میخوام، با وسواسم در مورد موندگار شدن تصویرم توی ذهن تو. کلی در موردش فکر کردم.» ـ خب، به کجاها رسیدی، جرد؟ «به نظرم یه جوابهایی پیدا کردم. کموبیش مطمئنم که تو تلویحاً منظورت این بوده که من وجودی از خودم ندارم؛ که دارم توی تو دنبال خودم میگردم؛ که این خلأ باعث میشه نتونم نیازها و میلم رو تشخیص بدم، و برای همینه که تردید دارم و نمیتونم در مورد ماری تصمیم بگیرم، و میخوام وادارش کنم کار رو یهسره کنه. واسه همینه که وسواس دارم که توی ذهن تو، وجود داشته باشم.»
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.