بریده‌ای از کتاب امسال قبول می شویم: روایتی از زندگی عفت نجیب ضیاء اثر آزاده فرزام‌نیا

بریدۀ کتاب

صفحۀ 191

سرم را گذاشتم روی صورتش و گفتم: «خدایا به هدیه نا قابل بی ارزش دارم بهت میدم. برای من خیلی عزیزه ولی در مقابل تو ناچیزه این هدیه رو از من قبول کن تو چه منتی سر من گذاشتی چقدر مردم تصادف میکنند. همین چند وقت پیش قرار بود الهه با تصادف از بین بره؛ ولی تو به سرم منت گذاشتی و اسم شهید گذاشتی روی دخترم برای من روسیاه در امیدی باز کردی که روز آخرت پیشت روسفید باشم. این منت نیست که الهه زیر ماشین نرفت؟ این منت نیست که از بین اون همه آدم تو منا مادر من شهید بشه؟ من دلم به همین ها خوشه که روز قیامت دستم خالی نباشه همه میمیرن نه یه ساعت جلو میره ساعت مرگشون نه یه ساعت عقب؛ ولی این منته که تو اسم خودت رو بذاری روی آدم خدایا این هدیه ناقابل رو از من قبول کن می خوام به خاک بسپارمش تو خودت الهه رو خواستی دودستی این هدیه رو بهت تقدیم میکنم.

سرم را گذاشتم روی صورتش و گفتم: «خدایا به هدیه نا قابل بی ارزش دارم بهت میدم. برای من خیلی عزیزه ولی در مقابل تو ناچیزه این هدیه رو از من قبول کن تو چه منتی سر من گذاشتی چقدر مردم تصادف میکنند. همین چند وقت پیش قرار بود الهه با تصادف از بین بره؛ ولی تو به سرم منت گذاشتی و اسم شهید گذاشتی روی دخترم برای من روسیاه در امیدی باز کردی که روز آخرت پیشت روسفید باشم. این منت نیست که الهه زیر ماشین نرفت؟ این منت نیست که از بین اون همه آدم تو منا مادر من شهید بشه؟ من دلم به همین ها خوشه که روز قیامت دستم خالی نباشه همه میمیرن نه یه ساعت جلو میره ساعت مرگشون نه یه ساعت عقب؛ ولی این منته که تو اسم خودت رو بذاری روی آدم خدایا این هدیه ناقابل رو از من قبول کن می خوام به خاک بسپارمش تو خودت الهه رو خواستی دودستی این هدیه رو بهت تقدیم میکنم.

6

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.