بریده‌ای از کتاب وقتی که از خودت می سوزی اثر علی صفایی حائری

بریدۀ کتاب

صفحۀ 56

«اى سرپرست من! من به‌سوى تو آمده‌ام؛ هم براى ديدار و هم براى مهمانى و هم براى پناه. پناه نه از دشمن و نه از بيگانه؛ پناه از جنايت خودم كه بر خودم روا داشتم و پناه از اين هيزم‌هايى كه بر پشتم نگاه داشته‌ام»

«اى سرپرست من! من به‌سوى تو آمده‌ام؛ هم براى ديدار و هم براى مهمانى و هم براى پناه. پناه نه از دشمن و نه از بيگانه؛ پناه از جنايت خودم كه بر خودم روا داشتم و پناه از اين هيزم‌هايى كه بر پشتم نگاه داشته‌ام»

13

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.