بریده‌ای از کتاب سخت پوست اثر ساناز اسدی

بابک قائدنیا

بابک قائدنیا

1404/1/2 - 22:39

بریدۀ کتاب

صفحۀ 35

ساکت بودیم. به برگشتن‌های پدر فکر می‌کردم. به این‌که بعدش چه‌طور دست‌ و پا می‌زد که بفهمیم همین‌جا بهتر است و چه‌طور دوباره هوس رفتن به سرش می‌افتاد. هر جایی که می‌رفت می‌خواست بماند و هر جایی که می‌ماند می‌خواست زودتر برگردد.

ساکت بودیم. به برگشتن‌های پدر فکر می‌کردم. به این‌که بعدش چه‌طور دست‌ و پا می‌زد که بفهمیم همین‌جا بهتر است و چه‌طور دوباره هوس رفتن به سرش می‌افتاد. هر جایی که می‌رفت می‌خواست بماند و هر جایی که می‌ماند می‌خواست زودتر برگردد.

50

14

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.