بریدهای از کتاب سخت پوست اثر ساناز اسدی
1404/1/2
صفحۀ 35
ساکت بودیم. به برگشتنهای پدر فکر میکردم. به اینکه بعدش چهطور دست و پا میزد که بفهمیم همینجا بهتر است و چهطور دوباره هوس رفتن به سرش میافتاد. هر جایی که میرفت میخواست بماند و هر جایی که میماند میخواست زودتر برگردد.
ساکت بودیم. به برگشتنهای پدر فکر میکردم. به اینکه بعدش چهطور دست و پا میزد که بفهمیم همینجا بهتر است و چهطور دوباره هوس رفتن به سرش میافتاد. هر جایی که میرفت میخواست بماند و هر جایی که میماند میخواست زودتر برگردد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.