بریدهای از کتاب حوض شربت اثر مریم قربان زاده
1403/6/31
صفحۀ 232
این آخرین زیارت آقا بود. پانزده سال، درست هنگامی که ساعت بزرگ سر در صحن امیرالمومنین ساعت ۹ شب را نشان میداد، آقا قدم به صحن مطهر میگذاشتند. هر شب شاگردان و مقلدین در این ساعت چشم به راه آقا بودند. مکرر دیده شده بود بعضی از افرادی که در صحن نشستهاند ساعتشان را با ورود ایشان چک میکنند. از طرف بعضی از بیوت پیغام داده بودند که شما مرجع تقلید هستید، مدرس حوزه هستید، مناسب نیست مانند یک زائر معمولی هر شب به حرم مشرف شوید؛ آقا برآشفته شدند: «من از این خرمن علم و تقوا بهرهبرداری نکنم؟!». شبهایی که ازدحام جمعیت برای احترام به آقا و دستبوسی زیاد میشد، ایشان خم میشدند و آستانه مقدسه را میبوسیدند تا با این عتبهبوسی خشوع و خضوع خودشان را در این درگاه ابرازکنند و بر اسب بدلگام نفس دهنهبزنند.
این آخرین زیارت آقا بود. پانزده سال، درست هنگامی که ساعت بزرگ سر در صحن امیرالمومنین ساعت ۹ شب را نشان میداد، آقا قدم به صحن مطهر میگذاشتند. هر شب شاگردان و مقلدین در این ساعت چشم به راه آقا بودند. مکرر دیده شده بود بعضی از افرادی که در صحن نشستهاند ساعتشان را با ورود ایشان چک میکنند. از طرف بعضی از بیوت پیغام داده بودند که شما مرجع تقلید هستید، مدرس حوزه هستید، مناسب نیست مانند یک زائر معمولی هر شب به حرم مشرف شوید؛ آقا برآشفته شدند: «من از این خرمن علم و تقوا بهرهبرداری نکنم؟!». شبهایی که ازدحام جمعیت برای احترام به آقا و دستبوسی زیاد میشد، ایشان خم میشدند و آستانه مقدسه را میبوسیدند تا با این عتبهبوسی خشوع و خضوع خودشان را در این درگاه ابرازکنند و بر اسب بدلگام نفس دهنهبزنند.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.