بریده‌ای از کتاب پنج بازمانده اثر هالی جکسون

بریدۀ کتاب

صفحۀ 296

رد پلک زد و قطره اشکی پایین غلتید. رو به آسمان بی‌کران و خالی لبخند زد. حتما در برزخ زمان عقب می‌رفت. چون شب برگشت، آسمان رو تسخیر کرد و رد را با خودش برد. ولی مامان تا آخر، همان جا کنارش ماند. مامان ماند؛ درست مثل ستاره ها.

رد پلک زد و قطره اشکی پایین غلتید. رو به آسمان بی‌کران و خالی لبخند زد. حتما در برزخ زمان عقب می‌رفت. چون شب برگشت، آسمان رو تسخیر کرد و رد را با خودش برد. ولی مامان تا آخر، همان جا کنارش ماند. مامان ماند؛ درست مثل ستاره ها.

24

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.