بریدۀ کتاب

Saina

1403/5/18

امپراطوری طوفان ها
بریدۀ کتاب

صفحۀ 305

حتی اگه مایو من رو به بردگی میکشید هم باهاش می جنگیدم.هر روز...هر ساعت ...هر نفس...تمام لحظات باقی مونده ی عمرم رو‌ می جنگیدم تا راهی پیدا کنم و به تو برسم.این چیزی بود که وقتی از توی تاریکی والگ ها بیرون اومدی و از میان آتیشت بهم لبخند زدی فهمیدم.

حتی اگه مایو من رو به بردگی میکشید هم باهاش می جنگیدم.هر روز...هر ساعت ...هر نفس...تمام لحظات باقی مونده ی عمرم رو‌ می جنگیدم تا راهی پیدا کنم و به تو برسم.این چیزی بود که وقتی از توی تاریکی والگ ها بیرون اومدی و از میان آتیشت بهم لبخند زدی فهمیدم.

50

11

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.