بریده‌ای از کتاب سمفونی مردگان اثر عباس معروفی

Asal

Asal

1403/11/18

بریدۀ کتاب

صفحۀ 226

او جوری تربیت شده بود که رفتارش با دیگران فرق داشت. بعدها دانستم که درک او آسان‌تر از بوییدن یک گل است، کافی بود کسی او را ببیند. و من نمی‌دانم آیا مادرش هم او را به اندازه من دوست داشت؟ آیا کسی می‌توانست بفهمد که دوست داشتن او چه لذتی دارد و آدم را به چه ابدیتی نزدیک می‌کند؟ آدم پُر می‌شود جوری که نخواهد به چیز دیگری فکر کند. نخواهد دلش برای آدم دیگری بلرزد و هیچ‌گاه دچار تردید نشود. او با همان پالتو بلند و بلوز دستباف زبر، تنها ظاهر را نداشت. این پوشش‌ها را که از تنش بر‌می‌داشتی، آفتابت طلوع می‌کرد.

او جوری تربیت شده بود که رفتارش با دیگران فرق داشت. بعدها دانستم که درک او آسان‌تر از بوییدن یک گل است، کافی بود کسی او را ببیند. و من نمی‌دانم آیا مادرش هم او را به اندازه من دوست داشت؟ آیا کسی می‌توانست بفهمد که دوست داشتن او چه لذتی دارد و آدم را به چه ابدیتی نزدیک می‌کند؟ آدم پُر می‌شود جوری که نخواهد به چیز دیگری فکر کند. نخواهد دلش برای آدم دیگری بلرزد و هیچ‌گاه دچار تردید نشود. او با همان پالتو بلند و بلوز دستباف زبر، تنها ظاهر را نداشت. این پوشش‌ها را که از تنش بر‌می‌داشتی، آفتابت طلوع می‌کرد.

9

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.