بریدۀ کتاب

نیمه تاریک ماه (داستانهای کوتاه)
بریدۀ کتاب

صفحۀ 324

گیرم که یکی دو کتابفروشی را غارت کردند ، حتی ریختند و کتابها را وسط خیابان توده کردند و آتش زدند، خوب، بزنند. دوباره چاپ میکنند، دوباره می نویسند. به دایی بچه ها می گفتیم: 《مگر میشود جلو تحول را سد کرد، زمان را به عقب برگرداند؟》 می گفت: «می شود، می بینی که.» می گفتیم: «بله، در کوتاه مدت می شود، اما ...» داد می زد که: «آخر تحول هم ابزار و اسباب می خواهد ،دانش می خواهد. وقتی اینها را از بین ببری به عصر حجر هم می شود برگشت.»

گیرم که یکی دو کتابفروشی را غارت کردند ، حتی ریختند و کتابها را وسط خیابان توده کردند و آتش زدند، خوب، بزنند. دوباره چاپ میکنند، دوباره می نویسند. به دایی بچه ها می گفتیم: 《مگر میشود جلو تحول را سد کرد، زمان را به عقب برگرداند؟》 می گفت: «می شود، می بینی که.» می گفتیم: «بله، در کوتاه مدت می شود، اما ...» داد می زد که: «آخر تحول هم ابزار و اسباب می خواهد ،دانش می خواهد. وقتی اینها را از بین ببری به عصر حجر هم می شود برگشت.»

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.