بریده‌ای از کتاب داستان رویان: تاریخ شفاهی دکتر سعید کاظمی آشتیانی در پژوهشگاه رویان اثر محمدعلی زمانیان

بریدۀ کتاب

صفحۀ 61

یک روز بنده در جهاد داشتم فکر می‌کردم که خدایا ما اصلا در جهاد سابقهٔ کار بین‌المللی نداریم. تا حالا هیچ روز در جهاد کار اینترنشنال انجام نداده بودیم. همین قرآنی که جلوی من بود، گفتم بازش بکنم. خدایا، باز کردم. «وَ لَقَد اَوحَینا اِلی موسی أَن أَسرِ بِعِبادی...» جالب این است که یا به آقای شاهوردی یا یکی از دوستان گفتم ما دل را به دریا زدیم. چه می‌شود، خدا می‌داند! والله العظیم. این آیه آمد که ما به موسی وحی کردیم که قومت را شبانه به آب بزن، به دریا بزن. شبانه قومت را به آب بزن و لاتخف. از هیچ چیز نترس، برو جلو.

یک روز بنده در جهاد داشتم فکر می‌کردم که خدایا ما اصلا در جهاد سابقهٔ کار بین‌المللی نداریم. تا حالا هیچ روز در جهاد کار اینترنشنال انجام نداده بودیم. همین قرآنی که جلوی من بود، گفتم بازش بکنم. خدایا، باز کردم. «وَ لَقَد اَوحَینا اِلی موسی أَن أَسرِ بِعِبادی...» جالب این است که یا به آقای شاهوردی یا یکی از دوستان گفتم ما دل را به دریا زدیم. چه می‌شود، خدا می‌داند! والله العظیم. این آیه آمد که ما به موسی وحی کردیم که قومت را شبانه به آب بزن، به دریا بزن. شبانه قومت را به آب بزن و لاتخف. از هیچ چیز نترس، برو جلو.

3

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.