بریدهای از کتاب قاف: بازخوانی زندگی آخرین پیامبر از سه متن کهن فارسی اثر یاسین حجازی
1403/12/27
صفحۀ 286
نگه کردم به درجاتِ نمازکنان و درجاتِ صائِمان و درجاتِ زاهدان و درجاتِ صابران و شهیدان. در آن میان، دو کوشک دیدم یکی از زبَرجَد سبز و یکی از یاقوت سرخ، چُنان که از بیرونِ آن درونِ آن پدید بود. در همه درجاتِ شهیدان هیچ کوشکی از آن بلندتر نبود.گفتم: «یا جبریل، آن که راست که من خود را بازان حالی می یابم؟ » گفت: «یکی از آنِ فرزندِ توست: حسن، شهیدگشته به زهر، و دیگر به نامِ فرزندِ تو: حسین، شهیدِ کربلا. » مرا دل درپیچید. بگریستم... «هرگز در بهشت کس بِنَگریست، مگر رسول آن شب برای حسن و حسین...»
نگه کردم به درجاتِ نمازکنان و درجاتِ صائِمان و درجاتِ زاهدان و درجاتِ صابران و شهیدان. در آن میان، دو کوشک دیدم یکی از زبَرجَد سبز و یکی از یاقوت سرخ، چُنان که از بیرونِ آن درونِ آن پدید بود. در همه درجاتِ شهیدان هیچ کوشکی از آن بلندتر نبود.گفتم: «یا جبریل، آن که راست که من خود را بازان حالی می یابم؟ » گفت: «یکی از آنِ فرزندِ توست: حسن، شهیدگشته به زهر، و دیگر به نامِ فرزندِ تو: حسین، شهیدِ کربلا. » مرا دل درپیچید. بگریستم... «هرگز در بهشت کس بِنَگریست، مگر رسول آن شب برای حسن و حسین...»
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.