بریده‌ای از کتاب ملال جدول باز اثر ایرج کریمی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 143

من هیچ وقت خود عیدها را دوست نداشته‌ام. و برعکس همیشه عاشق حال و هوای شب عیدها بودم. بچه هم بودم عاشق شب جمعه‌ها بودم ولی از خود جمعه‌ها بیزار بودم. حالا هم هر سال حال و هوای شب عید من را می‌گیرد ولی از خود عیدها بیزارم. شب عیدها مثل این است که دروغ باشکوهی باورت می‌شود و با خود عید این دروغ لو می‌رود. انگار خوشبختی همیشه چیزی جز احساس آن بر لبه خوشبختی نیست.

من هیچ وقت خود عیدها را دوست نداشته‌ام. و برعکس همیشه عاشق حال و هوای شب عیدها بودم. بچه هم بودم عاشق شب جمعه‌ها بودم ولی از خود جمعه‌ها بیزار بودم. حالا هم هر سال حال و هوای شب عید من را می‌گیرد ولی از خود عیدها بیزارم. شب عیدها مثل این است که دروغ باشکوهی باورت می‌شود و با خود عید این دروغ لو می‌رود. انگار خوشبختی همیشه چیزی جز احساس آن بر لبه خوشبختی نیست.

25

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.