بریده‌ای از کتاب ما ایوب نبودیم اثر فاطمه ستوده

بریدۀ کتاب

صفحۀ 11

مردم دوست دارند کسانی را پیدا کنند که بشود نقش‌های مقدس را به آنها داد. دوست دارند کسی دیگر را بگذارند در طاقچه الگو و تمثال و بعد به قلعه‌های دور دست نیافتنی تبعیدش کنند. خیالشان راحت می‌شود که یکی دیگر نقش رنج‌های متعالی و مقدس را به عهده گرفته و حالا خودشان می‌توانند بی‌واهمه این پایین بمانند و آدمی معمولی با ضعف‌ها و لغزش‌های معمولی باشند. سر نقش مراقب همین بلا را می‌آورند... مراقب می‌ماند و عذاب وجدان دائمی چون بقیه خواسته‌اند او کامل باشند؛ چون تصویری آرمانی از او ساخته‌اند که سهل انگاری و خطا در آن جایی ندارد. مراقب حتی مجاز نیست از جایگاه سلطان غم نزول کند.

مردم دوست دارند کسانی را پیدا کنند که بشود نقش‌های مقدس را به آنها داد. دوست دارند کسی دیگر را بگذارند در طاقچه الگو و تمثال و بعد به قلعه‌های دور دست نیافتنی تبعیدش کنند. خیالشان راحت می‌شود که یکی دیگر نقش رنج‌های متعالی و مقدس را به عهده گرفته و حالا خودشان می‌توانند بی‌واهمه این پایین بمانند و آدمی معمولی با ضعف‌ها و لغزش‌های معمولی باشند. سر نقش مراقب همین بلا را می‌آورند... مراقب می‌ماند و عذاب وجدان دائمی چون بقیه خواسته‌اند او کامل باشند؛ چون تصویری آرمانی از او ساخته‌اند که سهل انگاری و خطا در آن جایی ندارد. مراقب حتی مجاز نیست از جایگاه سلطان غم نزول کند.

30

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.