بریدۀ کتاب
1402/11/12
3.8
25
صفحۀ 77
از وقتی جذر خیلی کوچک بود هر وقت با چشم گریان از سر کار برمیگشتم دلداریام میداد. مواقعی بود که بهم تهمت دزدی میزدند، بهم میگفتند بدردنخور، یا غذایی را که درست کرده بودم جلوی چشمم دور میریختند. آن وقت جذر با لحنی قرص بهم میگفت: «مامان خوشگلم همه چی درست میشود.» هر وقت میخواست آرامم کند همین را میگفت.
از وقتی جذر خیلی کوچک بود هر وقت با چشم گریان از سر کار برمیگشتم دلداریام میداد. مواقعی بود که بهم تهمت دزدی میزدند، بهم میگفتند بدردنخور، یا غذایی را که درست کرده بودم جلوی چشمم دور میریختند. آن وقت جذر با لحنی قرص بهم میگفت: «مامان خوشگلم همه چی درست میشود.» هر وقت میخواست آرامم کند همین را میگفت.
(0/1000)
فاطمه خوران🇮🇷🇵🇸
1402/11/12
1