بریدهای از کتاب عایده اثر محبوبه السادات رضوی نیا
1403/11/23
صفحۀ 174
گفت : این دفعه دوره ام سنگین بود با اینکه فشار زیادی بهم آمد، خدا برایم یک دوست بی نهایت عزیز فرستاد، یکی مثل برادر. ما باهم توی یک چادر میخوابیم و توی یک ظرف جیره میخوریم . من از دستم به او لقمه میدهم و او با دست خودش جلوی من غذا میگیرد. همیشه همینطور هستیم . یک روز وقتی جوان ها آمد و ما را توی این حالت دید، با گوشیاش از ما عکس گرفت. گوشی داشتن توی دوره ممنوع است. اما آن پسر یکی از مسئولین آموزشی ما بود. حالا دیگر هروقت ما را میبیند، میخواهد از ما عکس بگیرد .
گفت : این دفعه دوره ام سنگین بود با اینکه فشار زیادی بهم آمد، خدا برایم یک دوست بی نهایت عزیز فرستاد، یکی مثل برادر. ما باهم توی یک چادر میخوابیم و توی یک ظرف جیره میخوریم . من از دستم به او لقمه میدهم و او با دست خودش جلوی من غذا میگیرد. همیشه همینطور هستیم . یک روز وقتی جوان ها آمد و ما را توی این حالت دید، با گوشیاش از ما عکس گرفت. گوشی داشتن توی دوره ممنوع است. اما آن پسر یکی از مسئولین آموزشی ما بود. حالا دیگر هروقت ما را میبیند، میخواهد از ما عکس بگیرد .
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.