بریدۀ کتاب
1403/3/31
صفحۀ 104
«از نگاه خیره اش بدم می آمد.بدم می آمد که وقتی چشم در چشم می شدیم،جوری نگاهم می کرد که انگار تکه ای از روحم را می دید؛ تکه ای که حتی خودم هم کشفش نکرده بودم.»
«از نگاه خیره اش بدم می آمد.بدم می آمد که وقتی چشم در چشم می شدیم،جوری نگاهم می کرد که انگار تکه ای از روحم را می دید؛ تکه ای که حتی خودم هم کشفش نکرده بودم.»
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.