بریدهای از کتاب سیری در سیره ائمه اطهار (ع) اثر مرتضی مطهری
1403/10/5
صفحۀ 178
در روایات شیعه هم آمده است، و مرحوم آقا شیخ عباس قمی نیز در کتاب منتهی الآمال نقل میکند که شخصی از مأمون پرسید که تو تشیع را از چه کسی آموختی؟ گفت: از پدرم هارون. میخواست بگوید پدرم هارون هم تمایل شیعی داشت. بعد داستان مفصلی را نقل میکند، میگوید پدرم تمایل شیعی داشت، به موسی بن جعفر چنین ارادت داشت، چنین علاقهمند بود، چنین وچنان بود، ولی در عین حال با موسی بن جعفر به بدترین شکل عمل میکرد. من یک وقت به پدرم گفتم تو که چنین اعتقادی درباره این آدم داری پس چرا با او اینجور رفتار میکنی؟ گفت: الْمُلْک عَقیمٌ (مثلی است در عرب) یعنی مُلک فرزند نمیشناسد تا چه رسد به چیز دیگر. گفت: پسرک من! اگر تو که فرزند من هستی با من بر سر خلافت به منازعه برخیزی، آن چیزی را که چشمانت در او هست از روی تنت برمیدارم، یعنی سرت را از تنت جدا میکنم.
در روایات شیعه هم آمده است، و مرحوم آقا شیخ عباس قمی نیز در کتاب منتهی الآمال نقل میکند که شخصی از مأمون پرسید که تو تشیع را از چه کسی آموختی؟ گفت: از پدرم هارون. میخواست بگوید پدرم هارون هم تمایل شیعی داشت. بعد داستان مفصلی را نقل میکند، میگوید پدرم تمایل شیعی داشت، به موسی بن جعفر چنین ارادت داشت، چنین علاقهمند بود، چنین وچنان بود، ولی در عین حال با موسی بن جعفر به بدترین شکل عمل میکرد. من یک وقت به پدرم گفتم تو که چنین اعتقادی درباره این آدم داری پس چرا با او اینجور رفتار میکنی؟ گفت: الْمُلْک عَقیمٌ (مثلی است در عرب) یعنی مُلک فرزند نمیشناسد تا چه رسد به چیز دیگر. گفت: پسرک من! اگر تو که فرزند من هستی با من بر سر خلافت به منازعه برخیزی، آن چیزی را که چشمانت در او هست از روی تنت برمیدارم، یعنی سرت را از تنت جدا میکنم.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.