بریده‌ای از کتاب قهرمانان المپ: نشان آتنا اثر ریک ریوردان

بیتا:)

بیتا:)

1403/12/26

بریدۀ کتاب

صفحۀ 267

صورت بی احساسش را به سمت لئو برگرداند:《ما به تو احتیاجی نداریم،لئو والدز.》 لئو تلاش کرد تا لبخندی فریبنده بزند. 《هی،شما همیشه به لئو والدز احتیاج دارید!》 لئو دستانش را از هم باز کرد و آرزو کرد مطمئن و مفید به نظر بیاید نه ناامید و ترسیده.به این فکر کرد که آیا برای نوشتن تیم لئو روی لباسش دیر شده است؟

صورت بی احساسش را به سمت لئو برگرداند:《ما به تو احتیاجی نداریم،لئو والدز.》 لئو تلاش کرد تا لبخندی فریبنده بزند. 《هی،شما همیشه به لئو والدز احتیاج دارید!》 لئو دستانش را از هم باز کرد و آرزو کرد مطمئن و مفید به نظر بیاید نه ناامید و ترسیده.به این فکر کرد که آیا برای نوشتن تیم لئو روی لباسش دیر شده است؟

87

13

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.