بریده‌ای از کتاب رقیب های ازلی اثر ربکا راس

Daydreamer

Daydreamer

6 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 324

انگار در میان صفحات داستان افسانه‌ای عجیبی گیر افتاده بود که گویی نباید حماقت به خرج می‌داد که باید زیرک می‌بود و خود را برای رخ دادن اتفاقی وحشتناک آماده می کرد. چون در زندگی او، اتفاقات خوب دوام زیادی نداشتند. به تمام افرادی که به او نزدیک بودند فکر کرد، به افرادی که ریسمان زندگی‌شان در ریسمان زندگی او تنیده بود و اینکه چطور همه او را بسته به انتخاب یا سرنوشتشان ترک گفته بودند.

انگار در میان صفحات داستان افسانه‌ای عجیبی گیر افتاده بود که گویی نباید حماقت به خرج می‌داد که باید زیرک می‌بود و خود را برای رخ دادن اتفاقی وحشتناک آماده می کرد. چون در زندگی او، اتفاقات خوب دوام زیادی نداشتند. به تمام افرادی که به او نزدیک بودند فکر کرد، به افرادی که ریسمان زندگی‌شان در ریسمان زندگی او تنیده بود و اینکه چطور همه او را بسته به انتخاب یا سرنوشتشان ترک گفته بودند.

53

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.