بریده‌ای از کتاب نشان حسن اثر لیلا مهدوی

حنا

حنا

1402/11/3

بریدۀ کتاب

صفحۀ 149

می‌دانی قاسم ؟آن شب پدرم مهمان خانه من بود شب نوزدهم رمضان از خانه من راهی مسجد کوفه شد من تا پای در رفتم. می‌خواستم بگویم نرود و بماند؛ اما زبانم نمی‌چرخید می‌دانم اگر می‌گفتم بمان باز هم پدرمان می‌رفت اینک،حتی اگر به عمویت حسین هم بگویم اینجا نمان، او خواهد ماند.

می‌دانی قاسم ؟آن شب پدرم مهمان خانه من بود شب نوزدهم رمضان از خانه من راهی مسجد کوفه شد من تا پای در رفتم. می‌خواستم بگویم نرود و بماند؛ اما زبانم نمی‌چرخید می‌دانم اگر می‌گفتم بمان باز هم پدرمان می‌رفت اینک،حتی اگر به عمویت حسین هم بگویم اینجا نمان، او خواهد ماند.

12

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.