بریدهای از کتاب لاک وود و شرکا: پلکان ارواح اثر جاناتان استراود
1403/1/15
صفحۀ 342
نمیدانم چطور لاکوود میتوانست اینطوری باشد: با وجود هفتتیری که به طرف سینهاش نشانه گرفته بودند، با وجود پالتوی پاره و لکههای خون، پلاسما، منیزیم، نمک و خاکستری که روی لباسهایش بودند، با وجود تارعنکبوتهایی که از موهایش آویزان بود و خراشهایی که به صورت و دستهایش افتاده بود، همچنان میتوانست حسابی راحت و بیخیال به نظر برسد.
نمیدانم چطور لاکوود میتوانست اینطوری باشد: با وجود هفتتیری که به طرف سینهاش نشانه گرفته بودند، با وجود پالتوی پاره و لکههای خون، پلاسما، منیزیم، نمک و خاکستری که روی لباسهایش بودند، با وجود تارعنکبوتهایی که از موهایش آویزان بود و خراشهایی که به صورت و دستهایش افتاده بود، همچنان میتوانست حسابی راحت و بیخیال به نظر برسد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.