بریدۀ کتاب
1403/8/4
4.4
40
صفحۀ 25
به جای خواندن، زل میزنم به بخار قطرههایی که میچکند توی قوری و به بخار آتش فشانها فکر میکنم... به دایناسورهایی که دور هم قهوه میخورند و در مورد قشنگی شهابسنگی که از بالای سرشان میگذرد، حرف میزنند. خوشبهحالشان که هیچوقت مجبور نبودند بروند مدرسه. یک دستمال برمیدارم و روی آن، دایناسورها را برای دفتر نقاشیهای غیر ممکن میکشم.
به جای خواندن، زل میزنم به بخار قطرههایی که میچکند توی قوری و به بخار آتش فشانها فکر میکنم... به دایناسورهایی که دور هم قهوه میخورند و در مورد قشنگی شهابسنگی که از بالای سرشان میگذرد، حرف میزنند. خوشبهحالشان که هیچوقت مجبور نبودند بروند مدرسه. یک دستمال برمیدارم و روی آن، دایناسورها را برای دفتر نقاشیهای غیر ممکن میکشم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.