بریده‌ای از کتاب سمفونی مردگان اثر عباس معروفی

امیر محمد

امیر محمد

21 ساعت پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 17

به درخت‌های خشک پیاده رو خیره شد: برف شاخه‌ها را خم کرده بود و در بارش بعد حتماً می‌شکستشان. آدم‌ها هم مثل درخت‌ها بودند. یک برف سنگین همیشه بر شانه‌های آدم‌ وجود داشت و سنگینیش تا بهار دیگر حس می‌شد. بدیش این بود که آدم‌ها فقط یک بار می‌مردند. و همین یک بار چه فاجعه‌ای دردناکی بود.

به درخت‌های خشک پیاده رو خیره شد: برف شاخه‌ها را خم کرده بود و در بارش بعد حتماً می‌شکستشان. آدم‌ها هم مثل درخت‌ها بودند. یک برف سنگین همیشه بر شانه‌های آدم‌ وجود داشت و سنگینیش تا بهار دیگر حس می‌شد. بدیش این بود که آدم‌ها فقط یک بار می‌مردند. و همین یک بار چه فاجعه‌ای دردناکی بود.

2

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.