بریده‌ای از کتاب سمفونی مردگان اثر عباس معروفی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 17

برف شاخه هارا خم کرده بود و در بارش بعد حتماً می شکستشان. آدم هاهم مثل درخت ها بودند. یک برف سنگین همیشه بر شانه های آدم وجود داشت و سنگینی اش تا بهار دیگر حس می شد. بديش این بود که آدم ها فقط یک بار می مردند. و همین یک بار چه فاجعه دردناکی بود.

برف شاخه هارا خم کرده بود و در بارش بعد حتماً می شکستشان. آدم هاهم مثل درخت ها بودند. یک برف سنگین همیشه بر شانه های آدم وجود داشت و سنگینی اش تا بهار دیگر حس می شد. بديش این بود که آدم ها فقط یک بار می مردند. و همین یک بار چه فاجعه دردناکی بود.

20

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.