بریدهای از کتاب پابرهنه ها اثر زاهاریا استانکو
1403/8/23
صفحۀ 315
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کی نبود، دختربچه ائی بود که یک ذره شعور نداشت نمی گذاشت مادرش سر و تنش را بشوید. تمام تنش رشک گذاشته بود. رشک ها شپش شدند باهم دست به یکی کردند دختره را کشیدند بردند انداختند تو رودخانه غرقش کردند!
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کی نبود، دختربچه ائی بود که یک ذره شعور نداشت نمی گذاشت مادرش سر و تنش را بشوید. تمام تنش رشک گذاشته بود. رشک ها شپش شدند باهم دست به یکی کردند دختره را کشیدند بردند انداختند تو رودخانه غرقش کردند!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.