بریدهای از کتاب سنگ و آفتاب اثر زیتون مصباحی نیا
16 ساعت پیش
صفحۀ 65
قبلترها بیحساب دوست داشتهام. اینها را او از این زندگی گرفته است. ما چه کم داشتیم؟ خوشبخت بودیم. در روز، در شب، در تخت. کم دعوا نکرده بودیم و کم تلخ نشده بودیم، ولی خوشبخت بودیم. |باد در زیتونزاران ما میزد|
قبلترها بیحساب دوست داشتهام. اینها را او از این زندگی گرفته است. ما چه کم داشتیم؟ خوشبخت بودیم. در روز، در شب، در تخت. کم دعوا نکرده بودیم و کم تلخ نشده بودیم، ولی خوشبخت بودیم. |باد در زیتونزاران ما میزد|
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.