بریدهای از کتاب حماسه حسینی اثر مرتضی مطهری
1404/4/11

4.7
22
صفحۀ 32
چقدر عالی گفته است این شاعره زمان ما پروین اعتصامی، خدایش بیامرزد! از زبان شاهدی و شمعی میگوید: یک شاهد، یک محبوب، یک زیباروی مورد توجه، یک شب تا صبح در کنار شمعی نشست، هنرنماییها کرد، گلدوزیها کرد، صنعتی به خرج داد. همینکه از کارهایش فارغ شد، رو کرد به شمع و گفت: نمیدانی من دیشب چه کارها کردم! شاهدی گفت به شمعی کامشب / در و دیوار مزین کردم دیشب از شوق نخفتم یکدم / دوختم جامه و بر تن کردم کس ندانست چه سحرآمیزی / به پرند از نخ و سوزن کردم تو به گَرد هنر من نرسی / زان که من بذل سر و تن کردم یعنی برای سر و تن خودم هنر بذل کردم. شمع هم به او جواب داد: شمع خندید که بس تیره شدم / تا ز تاریکیت ایمن کردم پی پیوند گهرهای تو بس / گهر اشک به دامن کردم تو میگویی که من تا صبح گوهرها را بهم دوختم، ولی این گوهر اشک من بود که تا صبح ریخت تا تو توانستی آن گوهرها را در یک رشته بکشی و به گردن خود بیندازی. خرمن عمر من ار سوخته شد / حاصل شوق تو خرمن کردم من آن کسی هستم که تا صبح سوختم و تابیدم تا تو به هدف و مقصدت رسیدی. بعد میگوید: کارهایی که شمردی بر من / تو نکردی، همه را من کردم ابن سینا قانون ننوشت، محمدبن زکریا الحاوی ننوشت، سعدی ذوق خودش را در بوستان و گلستان نشان نداد، مولوی همینطور، مگر از پرتو شهدا، آنهایی که تمدن عظیم اسلامی را پایه گذاری کردند، موانع را از سر راه بشریت برداشتند، آنهایی که مثل شعلههایی در یک ظلمتهایی درخشیدند و جان خودشان را فدا کردند، آنهایی که سراسر وجودشان حماسه الهی بود، حقخواهی و حقپرستی بود، آنهایی که پرچم توحید را در دنیا به اهتزاز درآوردند و مستقر کردند، آنهایی که منادی عدالت بودند، منادی حریت و آزادی بودند. ما و شما که اینجا نشستهایم مدیون قطرات خون آنها هستیم، مدیون حماسههای آنها هستیم. حسین بن علی سراسر وجودش حماسه است.
چقدر عالی گفته است این شاعره زمان ما پروین اعتصامی، خدایش بیامرزد! از زبان شاهدی و شمعی میگوید: یک شاهد، یک محبوب، یک زیباروی مورد توجه، یک شب تا صبح در کنار شمعی نشست، هنرنماییها کرد، گلدوزیها کرد، صنعتی به خرج داد. همینکه از کارهایش فارغ شد، رو کرد به شمع و گفت: نمیدانی من دیشب چه کارها کردم! شاهدی گفت به شمعی کامشب / در و دیوار مزین کردم دیشب از شوق نخفتم یکدم / دوختم جامه و بر تن کردم کس ندانست چه سحرآمیزی / به پرند از نخ و سوزن کردم تو به گَرد هنر من نرسی / زان که من بذل سر و تن کردم یعنی برای سر و تن خودم هنر بذل کردم. شمع هم به او جواب داد: شمع خندید که بس تیره شدم / تا ز تاریکیت ایمن کردم پی پیوند گهرهای تو بس / گهر اشک به دامن کردم تو میگویی که من تا صبح گوهرها را بهم دوختم، ولی این گوهر اشک من بود که تا صبح ریخت تا تو توانستی آن گوهرها را در یک رشته بکشی و به گردن خود بیندازی. خرمن عمر من ار سوخته شد / حاصل شوق تو خرمن کردم من آن کسی هستم که تا صبح سوختم و تابیدم تا تو به هدف و مقصدت رسیدی. بعد میگوید: کارهایی که شمردی بر من / تو نکردی، همه را من کردم ابن سینا قانون ننوشت، محمدبن زکریا الحاوی ننوشت، سعدی ذوق خودش را در بوستان و گلستان نشان نداد، مولوی همینطور، مگر از پرتو شهدا، آنهایی که تمدن عظیم اسلامی را پایه گذاری کردند، موانع را از سر راه بشریت برداشتند، آنهایی که مثل شعلههایی در یک ظلمتهایی درخشیدند و جان خودشان را فدا کردند، آنهایی که سراسر وجودشان حماسه الهی بود، حقخواهی و حقپرستی بود، آنهایی که پرچم توحید را در دنیا به اهتزاز درآوردند و مستقر کردند، آنهایی که منادی عدالت بودند، منادی حریت و آزادی بودند. ما و شما که اینجا نشستهایم مدیون قطرات خون آنها هستیم، مدیون حماسههای آنها هستیم. حسین بن علی سراسر وجودش حماسه است.
محمدامین اسداللهپور
1404/4/11
0