بریده‌ای از کتاب حماسه حسینی اثر مرتضی مطهری

بریدۀ کتاب

صفحۀ 32

چقدر عالی گفته است این‏ شاعره زمان ما پروین اعتصامی، خدایش بیامرزد! از زبان شاهدی و شمعی می‌گوید: یک شاهد، یک محبوب، یک زیباروی مورد توجه، یک شب تا صبح در کنار شمعی نشست، هنرنمایی‏‌ها کرد، گلدوزیها کرد، صنعتی به خرج داد. همینکه از کارهایش فارغ شد، رو کرد به شمع و گفت: نمی‌‏دانی من دیشب چه کارها کردم! شاهدی گفت به شمعی کامشب‏ / در و دیوار مزین کردم‏ دیشب از شوق نخفتم یکدم‏ / دوختم جامه و بر تن کردم‏ کس ندانست چه سحرآمیزی‏ / به پرند از نخ و سوزن کردم‏ تو به گَرد هنر من نرسی‏ / زان که من بذل سر و تن کردم‏ یعنی برای سر و تن خودم هنر بذل کردم. شمع هم به او جواب داد: شمع خندید که بس تیره شدم‏ / تا ز تاریکیت ایمن کردم‏ پی پیوند گهرهای تو بس‏ / گهر اشک به دامن کردم‏ تو می‌گویی که من تا صبح گوهرها را بهم دوختم، ولی این گوهر اشک من بود که تا صبح ریخت تا تو توانستی آن گوهرها را در یک رشته بکشی و به گردن خود بیندازی. خرمن عمر من ار سوخته شد / حاصل شوق تو خرمن کردم‏ من آن کسی هستم که تا صبح سوختم و تابیدم تا تو به هدف و مقصدت رسیدی. بعد می‌گوید: کارهایی که شمردی بر من‏ / تو نکردی، همه را من کردم‏ ابن سینا قانون ننوشت، محمدبن زکریا الحاوی ننوشت، سعدی ذوق خودش را در بوستان و گلستان نشان نداد، مولوی همین‌طور، مگر از پرتو شهدا، آنهایی که تمدن عظیم اسلامی را پایه گذاری کردند، موانع را از سر راه بشریت برداشتند، آنهایی که مثل شعله‏‌هایی در یک ظلمتهایی درخشیدند و جان خودشان را فدا کردند، آنهایی که سراسر وجودشان حماسه الهی بود، حق‌خواهی و حق‌پرستی بود، آنهایی که پرچم توحید را در دنیا به اهتزاز درآوردند و مستقر کردند، آنهایی که منادی عدالت بودند، منادی حریت و آزادی بودند. ما و شما که اینجا نشسته‌ایم مدیون قطرات خون آنها هستیم، مدیون حماسه‌های آنها هستیم. حسین بن علی سراسر وجودش حماسه است.

چقدر عالی گفته است این‏ شاعره زمان ما پروین اعتصامی، خدایش بیامرزد! از زبان شاهدی و شمعی می‌گوید: یک شاهد، یک محبوب، یک زیباروی مورد توجه، یک شب تا صبح در کنار شمعی نشست، هنرنمایی‏‌ها کرد، گلدوزیها کرد، صنعتی به خرج داد. همینکه از کارهایش فارغ شد، رو کرد به شمع و گفت: نمی‌‏دانی من دیشب چه کارها کردم! شاهدی گفت به شمعی کامشب‏ / در و دیوار مزین کردم‏ دیشب از شوق نخفتم یکدم‏ / دوختم جامه و بر تن کردم‏ کس ندانست چه سحرآمیزی‏ / به پرند از نخ و سوزن کردم‏ تو به گَرد هنر من نرسی‏ / زان که من بذل سر و تن کردم‏ یعنی برای سر و تن خودم هنر بذل کردم. شمع هم به او جواب داد: شمع خندید که بس تیره شدم‏ / تا ز تاریکیت ایمن کردم‏ پی پیوند گهرهای تو بس‏ / گهر اشک به دامن کردم‏ تو می‌گویی که من تا صبح گوهرها را بهم دوختم، ولی این گوهر اشک من بود که تا صبح ریخت تا تو توانستی آن گوهرها را در یک رشته بکشی و به گردن خود بیندازی. خرمن عمر من ار سوخته شد / حاصل شوق تو خرمن کردم‏ من آن کسی هستم که تا صبح سوختم و تابیدم تا تو به هدف و مقصدت رسیدی. بعد می‌گوید: کارهایی که شمردی بر من‏ / تو نکردی، همه را من کردم‏ ابن سینا قانون ننوشت، محمدبن زکریا الحاوی ننوشت، سعدی ذوق خودش را در بوستان و گلستان نشان نداد، مولوی همین‌طور، مگر از پرتو شهدا، آنهایی که تمدن عظیم اسلامی را پایه گذاری کردند، موانع را از سر راه بشریت برداشتند، آنهایی که مثل شعله‏‌هایی در یک ظلمتهایی درخشیدند و جان خودشان را فدا کردند، آنهایی که سراسر وجودشان حماسه الهی بود، حق‌خواهی و حق‌پرستی بود، آنهایی که پرچم توحید را در دنیا به اهتزاز درآوردند و مستقر کردند، آنهایی که منادی عدالت بودند، منادی حریت و آزادی بودند. ما و شما که اینجا نشسته‌ایم مدیون قطرات خون آنها هستیم، مدیون حماسه‌های آنها هستیم. حسین بن علی سراسر وجودش حماسه است.

26

1

(0/1000)

نظرات

دلم نیومد کل این بخش رو منتشر نکنم. از شاهکارهای استاد مطهری اینه که میتونه همزمان فلسفه و تاریخ و دین و شعر رو به شکلی که مناسب همه باشه عرضه کنه.

0