بریدهای از کتاب تابستان اثر ادیت وارتون
1404/7/1 - 19:50
صفحۀ 141
قلب چریتی به تاپ تاپ افتاد. اغلب بعد از یک روز درخشنده، اولین لحظههای فرا رسیدن شب به او حس خطری پنهان را القا میکرد. مثل این بود که به دنیا، آنگاه که عشق از آن رخت بر بسته باشد، نگاه کند. با خودش آیا روزی میرسد که در همین محل بیهوده چشمبهراه عاشقش بشیند....
قلب چریتی به تاپ تاپ افتاد. اغلب بعد از یک روز درخشنده، اولین لحظههای فرا رسیدن شب به او حس خطری پنهان را القا میکرد. مثل این بود که به دنیا، آنگاه که عشق از آن رخت بر بسته باشد، نگاه کند. با خودش آیا روزی میرسد که در همین محل بیهوده چشمبهراه عاشقش بشیند....
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.