بریدهای از کتاب پزشک جنگ؛ جراحی در خط مقدم اثر دیوید نایت
1404/6/8
صفحۀ 145
یک خطر دیگر هم از بیخ گوشم گذشت و شاید یکی دیگر از نه تا جانم را از دست دادم. برای چه من خودم را مدام درگیر چنین اوضاعی می کردم؟ بعضی آدم ها وقتی با یک خطر واقعی روبه رو می شوند، از ترس می لرزند و با خودشان می گویند که دیگر هیچ وقت دوباره انجامش نمی دهم، اما بقیه با خودشان می گویند محشر بود! من فهمیده بودم که قطعاً به اردوگاه دوم تعلق دارم. نمی توانم این را انکار کنم که من از خلبانی هواپیما یا هلی کوپتر یا جراحی در مناطق جنگ زده لذت می برم؛ خطر جزئی از جذابیت کار است و بدون تردید اعتیاد هم می آورد. این هم خودش یک واکنش فیزیولوژیک و احساسی است. فقط قلقش این است که مثل یک معتاد ترک کرده بدانید چه وقتی جلوی خودتان را بگیرید.
یک خطر دیگر هم از بیخ گوشم گذشت و شاید یکی دیگر از نه تا جانم را از دست دادم. برای چه من خودم را مدام درگیر چنین اوضاعی می کردم؟ بعضی آدم ها وقتی با یک خطر واقعی روبه رو می شوند، از ترس می لرزند و با خودشان می گویند که دیگر هیچ وقت دوباره انجامش نمی دهم، اما بقیه با خودشان می گویند محشر بود! من فهمیده بودم که قطعاً به اردوگاه دوم تعلق دارم. نمی توانم این را انکار کنم که من از خلبانی هواپیما یا هلی کوپتر یا جراحی در مناطق جنگ زده لذت می برم؛ خطر جزئی از جذابیت کار است و بدون تردید اعتیاد هم می آورد. این هم خودش یک واکنش فیزیولوژیک و احساسی است. فقط قلقش این است که مثل یک معتاد ترک کرده بدانید چه وقتی جلوی خودتان را بگیرید.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.