بریده‌ای از کتاب سفر به انتهای شب اثر لویی فردینان سلین

بریدۀ کتاب

صفحۀ 378

عجب مکافاتی است این دهن،این مجموعه ی گوشت پر باد که به خودش می‌پیچد تا سوت بزند،نفس بکشد،به کار بیفتد و از بالای سد گندیده ی دندان ها هرجور صدای ناخوشایندی را بیرون بدهد.با وجود این،،مجبوریم همین را بالای سرمان حلوا حلوا کنیم.کار سختی است.چون ما چیزی نیستیم جز کیسه ای از روده های گرم و گندیده،همیشه با احساسات سر ناسازگاری داریم.عاشق شدن کاری ندارد،سرپا ماندن است که کار است.خود کثافت نه دنبال تداوم است و نه دنبال رشد.اینجا،در این یک مورد،ما از کثافت بدبخت تریم.میل دیوانه وار تداوم به همین شکلی‌ که هستم،شکنجه ای است باور نکردنی.

عجب مکافاتی است این دهن،این مجموعه ی گوشت پر باد که به خودش می‌پیچد تا سوت بزند،نفس بکشد،به کار بیفتد و از بالای سد گندیده ی دندان ها هرجور صدای ناخوشایندی را بیرون بدهد.با وجود این،،مجبوریم همین را بالای سرمان حلوا حلوا کنیم.کار سختی است.چون ما چیزی نیستیم جز کیسه ای از روده های گرم و گندیده،همیشه با احساسات سر ناسازگاری داریم.عاشق شدن کاری ندارد،سرپا ماندن است که کار است.خود کثافت نه دنبال تداوم است و نه دنبال رشد.اینجا،در این یک مورد،ما از کثافت بدبخت تریم.میل دیوانه وار تداوم به همین شکلی‌ که هستم،شکنجه ای است باور نکردنی.

31

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.