بریده‌ای از کتاب نا اثر مریم برادران حقیر

محمد

محمد

1403/6/9

نا
بریدۀ کتاب

صفحۀ 177

هیچ‌کس از تنهایی این مرد [محمدباقر صدر] خبر نداشت؛ مردی که کتاب‌هایش به زبان‌های اردو، انگلیسی و فارسی ترجمه می‌شدند، خوب فروش می‌رفتند، در کلاس‌های دانشگاهی کشورهای دیگر خوانده و تحسین می‌شدند و نامه‌های تبریک‌شان می‌رسید، اما در کشور خودش عده‌ای او را سنی‌مذهب می‌نامیدند و بعضی از ترس جان‌شان کلاس‌های او را رها می‌کردند. ... آن‌قدر دلشکسته بود که در خلوت با شاعری دردش را در میان گذاشت: «مزد من از مردم عراق مانند مزد مسلم‌بن‌عقیل از اهل کوفه است. اگر داستان‌های پلیسی یا چیزهای احمقانه می‌نوشتم، به من بیشتر احترام می‌گذاشتند و تقدیسم می‌کردند.»

هیچ‌کس از تنهایی این مرد [محمدباقر صدر] خبر نداشت؛ مردی که کتاب‌هایش به زبان‌های اردو، انگلیسی و فارسی ترجمه می‌شدند، خوب فروش می‌رفتند، در کلاس‌های دانشگاهی کشورهای دیگر خوانده و تحسین می‌شدند و نامه‌های تبریک‌شان می‌رسید، اما در کشور خودش عده‌ای او را سنی‌مذهب می‌نامیدند و بعضی از ترس جان‌شان کلاس‌های او را رها می‌کردند. ... آن‌قدر دلشکسته بود که در خلوت با شاعری دردش را در میان گذاشت: «مزد من از مردم عراق مانند مزد مسلم‌بن‌عقیل از اهل کوفه است. اگر داستان‌های پلیسی یا چیزهای احمقانه می‌نوشتم، به من بیشتر احترام می‌گذاشتند و تقدیسم می‌کردند.»

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.