بریده‌ای از کتاب قهوه‌ی سرد آقای نویسنده اثر روزبه معین

قهوه‌ی سرد آقای نویسنده
بریدۀ کتاب

صفحۀ 42

میگفت عشق مثل یه بیماری میمونه که تو ادمی یه جور بروز کنه ، یکی بدبین می‌شه ، یکی مهربون می‌شه ، یکی غمگین می‌شه ، یکی هم از ترس واگیردار بودن رها میکنه و می‌ره . من تنها حسی که دارم دلتنگیه ، ولی یه سوال مثل خوره افتاده تو سرم ، اگه دیگه دلتنگ کسی نشم چی؟

میگفت عشق مثل یه بیماری میمونه که تو ادمی یه جور بروز کنه ، یکی بدبین می‌شه ، یکی مهربون می‌شه ، یکی غمگین می‌شه ، یکی هم از ترس واگیردار بودن رها میکنه و می‌ره . من تنها حسی که دارم دلتنگیه ، ولی یه سوال مثل خوره افتاده تو سرم ، اگه دیگه دلتنگ کسی نشم چی؟

8

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.