بریدهای از کتاب قهوهی سرد آقای نویسنده اثر روزبه معین
1403/9/26
3.1
103
صفحۀ 42
میگفت عشق مثل یه بیماری میمونه که تو ادمی یه جور بروز کنه ، یکی بدبین میشه ، یکی مهربون میشه ، یکی غمگین میشه ، یکی هم از ترس واگیردار بودن رها میکنه و میره . من تنها حسی که دارم دلتنگیه ، ولی یه سوال مثل خوره افتاده تو سرم ، اگه دیگه دلتنگ کسی نشم چی؟
میگفت عشق مثل یه بیماری میمونه که تو ادمی یه جور بروز کنه ، یکی بدبین میشه ، یکی مهربون میشه ، یکی غمگین میشه ، یکی هم از ترس واگیردار بودن رها میکنه و میره . من تنها حسی که دارم دلتنگیه ، ولی یه سوال مثل خوره افتاده تو سرم ، اگه دیگه دلتنگ کسی نشم چی؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.