بریده‌ای از کتاب آماندا: نمایش نامه در پنج پرده اثر ژان آنوی

مینا

مینا

3 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 90

آلبرت: حوصله‌ی من سر رفته بود... حالا آدم‌های متدین آه می‌کشن و می‌گن: با وجود این همه ثروت و مکنت؟ در حالیکه مردم دیگه اونقدر در استیصال هستن؟ ولی این استدلال خیلی پوچ و نامربوطه. همون‌طور که معده‌ی خوب برای انسان عادی می‌شه، زندگی لوکس و تجملی هم یک‌نواخت می‌شه و انسان باید چه اعجوبه‌ای باشه که بتونه خوشبختی خودش رو در اون جست‌وجو کنه. بنابراین من حوصله‌م سر رفته بود. خداوند متعال عنایت فرمودند و هفت جمعه در هفته به بنده عطا کردند. و در این حصار مه بی‌حوصلگی که فکر نمی‌کردم هرگز از اون نجات پیدا کنم، گذشت و یک زندگی سه روزه روشن شد. یک موجود دیوانه. به شما حق می‌دم. این موجود عجیب دیوانه در این سه روز... قبل از این‌که منو توی اين دنیای خراب تنها بذاره... بالاخره مجال پیدا کرد که معنی بعضی چیزها رو به من بفهمونه.

آلبرت: حوصله‌ی من سر رفته بود... حالا آدم‌های متدین آه می‌کشن و می‌گن: با وجود این همه ثروت و مکنت؟ در حالیکه مردم دیگه اونقدر در استیصال هستن؟ ولی این استدلال خیلی پوچ و نامربوطه. همون‌طور که معده‌ی خوب برای انسان عادی می‌شه، زندگی لوکس و تجملی هم یک‌نواخت می‌شه و انسان باید چه اعجوبه‌ای باشه که بتونه خوشبختی خودش رو در اون جست‌وجو کنه. بنابراین من حوصله‌م سر رفته بود. خداوند متعال عنایت فرمودند و هفت جمعه در هفته به بنده عطا کردند. و در این حصار مه بی‌حوصلگی که فکر نمی‌کردم هرگز از اون نجات پیدا کنم، گذشت و یک زندگی سه روزه روشن شد. یک موجود دیوانه. به شما حق می‌دم. این موجود عجیب دیوانه در این سه روز... قبل از این‌که منو توی اين دنیای خراب تنها بذاره... بالاخره مجال پیدا کرد که معنی بعضی چیزها رو به من بفهمونه.

6

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.