بریده‌ای از کتاب زخم داوود اثر سوزان ابوالهواء

بریدۀ کتاب

صفحۀ 103

حاج سلیم همه چی رو دیده بود. اینکه جنگ چطوری شروع شده بود و چطوری اسرائیلیا زمینا رو گرفته بودن و چطوری ما رو بیرون کرده بودن. قصه ی اون قصه ی همه بود. قصه ی تحقیر شدن تا مغز استخوان، قصه ی اینکه ما رو مثل یک تیکه آشغال پرت کرده بودن جایی که حتی به درد موشها هم نمی خورد. قصه ی اینکه بدون هیچ حقی، بدون خونه، بدون زمین و بدون ملیت، کم کم از تاریخ زمین محو می شدیم و همه ی دنیا تولد یک کشور تازه رو تبریک میگفتن، کشوری که روی استخونای ما ساخته میشد، جایی که بهش میگفتن اسرائیل.

حاج سلیم همه چی رو دیده بود. اینکه جنگ چطوری شروع شده بود و چطوری اسرائیلیا زمینا رو گرفته بودن و چطوری ما رو بیرون کرده بودن. قصه ی اون قصه ی همه بود. قصه ی تحقیر شدن تا مغز استخوان، قصه ی اینکه ما رو مثل یک تیکه آشغال پرت کرده بودن جایی که حتی به درد موشها هم نمی خورد. قصه ی اینکه بدون هیچ حقی، بدون خونه، بدون زمین و بدون ملیت، کم کم از تاریخ زمین محو می شدیم و همه ی دنیا تولد یک کشور تازه رو تبریک میگفتن، کشوری که روی استخونای ما ساخته میشد، جایی که بهش میگفتن اسرائیل.

20

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.