بریدهای از کتاب یک روز قشنگ بارانی: پنج داستان کوتاه اثر اریک امانوئل اشمیت
1403/6/16
صفحۀ 3
در مدرسه بینهایت مواظب اسبابش بود و اگر بیچارهای کتابی به او پس میداد که در گوشهاش صفحهای تا خورده بود، اشک هلن را در میآورد و در ته دلش لایهٔ نازک دیگری از اعتماد اندکی را که به بشریت داشت از بین میبرد.
در مدرسه بینهایت مواظب اسبابش بود و اگر بیچارهای کتابی به او پس میداد که در گوشهاش صفحهای تا خورده بود، اشک هلن را در میآورد و در ته دلش لایهٔ نازک دیگری از اعتماد اندکی را که به بشریت داشت از بین میبرد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.