بریدهای از کتاب حوض سلطان، پایان کار مغان اثر رضا جولایی
1404/6/4
صفحۀ 130
هر بامداد، بی خبر از آنچه در طالع آن روزمان نگاشته شده، چشم بر روی دنیا میگشاییم. به راههای رفته و نارفته میاندیشیم و نمیدانیم در نهایت تمام راهها مثل هماند. چه از میان بوته زارها چه در بیابانی خشک، هیچکدام به هیچ جا نمیرسند؛ هر چند بعضی سفری شاد را موجب میشوند و بعضی حضری پرتعب.در اولی اگر عاقل باشی و به مقصد نیندیشی، اوقات خوشی خواهی داشت، دیگری موجب میشود بر هستیات لعنت بفرستی.
هر بامداد، بی خبر از آنچه در طالع آن روزمان نگاشته شده، چشم بر روی دنیا میگشاییم. به راههای رفته و نارفته میاندیشیم و نمیدانیم در نهایت تمام راهها مثل هماند. چه از میان بوته زارها چه در بیابانی خشک، هیچکدام به هیچ جا نمیرسند؛ هر چند بعضی سفری شاد را موجب میشوند و بعضی حضری پرتعب.در اولی اگر عاقل باشی و به مقصد نیندیشی، اوقات خوشی خواهی داشت، دیگری موجب میشود بر هستیات لعنت بفرستی.
سامان
1404/6/5
2