بریده‌ای از کتاب سقوط مرگبار: باران سیاه اثر معین فرد

وایولت

وایولت

7 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 467

《می‌دونی که تقاص این همه اشتباه چیه؟》 《نمی‌دونم؛ اما بالاتر از مرگ نیست. قبولش می‌کنم.» 《یادت باشه مرگ سخت نیست، چیزایی که از دست میدی سخته!》 《وقتی همه چیز اشتباه باشه دیگه از دست دادنشون سخت نیست.》 با این که صورتش را نمی‌بینم، اما مطمئن هستم که او لبخند می زند؛ می گوید:《امیدوارم لبهات با دلت یکی باشن.》

《می‌دونی که تقاص این همه اشتباه چیه؟》 《نمی‌دونم؛ اما بالاتر از مرگ نیست. قبولش می‌کنم.» 《یادت باشه مرگ سخت نیست، چیزایی که از دست میدی سخته!》 《وقتی همه چیز اشتباه باشه دیگه از دست دادنشون سخت نیست.》 با این که صورتش را نمی‌بینم، اما مطمئن هستم که او لبخند می زند؛ می گوید:《امیدوارم لبهات با دلت یکی باشن.》

75

19

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.