بریدۀ کتاب
1403/5/15
صفحۀ 135
_من نمیدونم چی بگم سینیور کورِلی. _الان چیزی نگو.قول میدم مرتبهی بعد که همدیگه رو ببینیم همه چیز رو با وضوح بیشتری ببینی. بعد لبخند دوستانهی تحویلم داد و به سمت راهپله به راه افتاد. صدایم را کمی بالا بردم و پرسیدم: _مرتبهی بعدی در کار هست؟ کورِلی ایستاد،نگاهش آهسته به سمت من چرخید و گفت: _همیشه مرتبهی بعدی هست.
_من نمیدونم چی بگم سینیور کورِلی. _الان چیزی نگو.قول میدم مرتبهی بعد که همدیگه رو ببینیم همه چیز رو با وضوح بیشتری ببینی. بعد لبخند دوستانهی تحویلم داد و به سمت راهپله به راه افتاد. صدایم را کمی بالا بردم و پرسیدم: _مرتبهی بعدی در کار هست؟ کورِلی ایستاد،نگاهش آهسته به سمت من چرخید و گفت: _همیشه مرتبهی بعدی هست.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.