بریده‌ای از کتاب شیطان و خدا اثر ژان پل سارتر

روشنا

روشنا

1402/11/29

شیطان و خدا
بریدۀ کتاب

صفحۀ 39

ناستی: کلیسای تو زن هرجایی است: الطافش را به ثروتمندها می‌فروشد. تویی که می‌خواهی به اقرارهای من گوش بدهی؟ تویی که می‌خواهی از من شفاعت بکنی؟ روح تو را گری گرفته است. وقتی خدا چشمش به آن می‌افتد دندان قروچه می‌کند. برادران احتیاجی به کشیش نیست: همه مردم می‌توانند غسل تعمید بدهند، همه مردم می‌توانند آمرزش بطلبند، همه مردم می‌توانند موعظه بکنند. من حقیقت را به شما می‌گویم: یا همه مردم پیغمبرند و یا خدایی وجود ندارد.

ناستی: کلیسای تو زن هرجایی است: الطافش را به ثروتمندها می‌فروشد. تویی که می‌خواهی به اقرارهای من گوش بدهی؟ تویی که می‌خواهی از من شفاعت بکنی؟ روح تو را گری گرفته است. وقتی خدا چشمش به آن می‌افتد دندان قروچه می‌کند. برادران احتیاجی به کشیش نیست: همه مردم می‌توانند غسل تعمید بدهند، همه مردم می‌توانند آمرزش بطلبند، همه مردم می‌توانند موعظه بکنند. من حقیقت را به شما می‌گویم: یا همه مردم پیغمبرند و یا خدایی وجود ندارد.

1

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.