بریدۀ کتاب

مهدیار

1402/11/19

بریدۀ کتاب

صفحۀ 29

آه، چرا انسان زندگی جاودان ندارد؟ این همه شیار ها و کانون‌های مغز به چه درد می‌خورند، قوه بینایی، گفتار، احساس، نبوغ به چه درد می‌خورند اگر قرار است همگی بروند زیر خاک و در نهایت به همراه پوسته زمین سرد بشوند و بعد میلیون‌ها سال بدونِ معنا و بدون هدف همراه زمین دور خورشید بچرخند؟ برای سرد شدن و چرخیدن که هیچ لازم نیست انسان را با این عقل والا و تقریبا الهی از نیستی آورد و بعد، انگار برای ریشخند کردنش، دوباره او را به گِل تبدیل کرد... تبدیل ماده به ماده دیگر! ولی چه بزدلی بزرگی است که خودمان را با این شبه جاودانگی تسکین بدهیم! پدیده هایی فاقد شعور و آگاهی که در طبیعت اتفاق می‌افتند، حتی از حماقت انسانی هم پایینترند، چون در حماقت هم به هرحال شعور و اراده‌ای وجود دارد، ولی در این پدیده‌ها مطلقا چیزی نیست. فقط ترسویی که به جای سرافرازی در برابر مرگ از آن بترسد می‌تواند این‌طور خود را تسکین دهد که بدن او با گذشت زمان در علف و سنگ و وزغ و... به زندگی خود ادامه خواهد داد. *پیرو نظریه مارکوس اورلیوس (جاودانگی ذرات آدما بعد از مرگ، توی طبیعت)

آه، چرا انسان زندگی جاودان ندارد؟ این همه شیار ها و کانون‌های مغز به چه درد می‌خورند، قوه بینایی، گفتار، احساس، نبوغ به چه درد می‌خورند اگر قرار است همگی بروند زیر خاک و در نهایت به همراه پوسته زمین سرد بشوند و بعد میلیون‌ها سال بدونِ معنا و بدون هدف همراه زمین دور خورشید بچرخند؟ برای سرد شدن و چرخیدن که هیچ لازم نیست انسان را با این عقل والا و تقریبا الهی از نیستی آورد و بعد، انگار برای ریشخند کردنش، دوباره او را به گِل تبدیل کرد... تبدیل ماده به ماده دیگر! ولی چه بزدلی بزرگی است که خودمان را با این شبه جاودانگی تسکین بدهیم! پدیده هایی فاقد شعور و آگاهی که در طبیعت اتفاق می‌افتند، حتی از حماقت انسانی هم پایینترند، چون در حماقت هم به هرحال شعور و اراده‌ای وجود دارد، ولی در این پدیده‌ها مطلقا چیزی نیست. فقط ترسویی که به جای سرافرازی در برابر مرگ از آن بترسد می‌تواند این‌طور خود را تسکین دهد که بدن او با گذشت زمان در علف و سنگ و وزغ و... به زندگی خود ادامه خواهد داد. *پیرو نظریه مارکوس اورلیوس (جاودانگی ذرات آدما بعد از مرگ، توی طبیعت)

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.