بریده‌ای از کتاب شما که غریبه نیستید اثر هوشنگ مرادی کرمانی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 74

آغ بابا صدایم می کند: _هوشو بیا از خرما های مادرت بخور نمی آیم خودم زیر درخت، خرمایی پیدا کرده ام فوتش می کنم و می گذارم توی دهانم. چه قدر شیرین است. انگار مادرم دهانم را می بوسد

آغ بابا صدایم می کند: _هوشو بیا از خرما های مادرت بخور نمی آیم خودم زیر درخت، خرمایی پیدا کرده ام فوتش می کنم و می گذارم توی دهانم. چه قدر شیرین است. انگار مادرم دهانم را می بوسد

1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.