بریده‌ای از کتاب همنام اثر آدرین یانگ

ضحـی ؛

ضحـی ؛

1404/4/22

بریدۀ کتاب

صفحۀ 92

یک جور تاریکی در اعماق وجود وست بود که من از آن بی خبر بودم و بخشی از وجودم اصلا نمی‌خواست از آن خبردار شود.دلم میخواست باور کنم که اهمیتی ندارد،که هرکسی برای زنده ماندن در دریای باریک میبایست به این تاریکی تن دهد،اما وست در شبی که قول دادیم هیچ‌گاه به یکدیگر دروغ نگوییم همه حقیقت را به من نگفته بود.راستش از اینکه همه حقیقت را به من بگوید میترسیدم و نگران بودم دفعه بعد که اورا می‌بینم برایم تبدیل به کسی دیگر شده باشد.

یک جور تاریکی در اعماق وجود وست بود که من از آن بی خبر بودم و بخشی از وجودم اصلا نمی‌خواست از آن خبردار شود.دلم میخواست باور کنم که اهمیتی ندارد،که هرکسی برای زنده ماندن در دریای باریک میبایست به این تاریکی تن دهد،اما وست در شبی که قول دادیم هیچ‌گاه به یکدیگر دروغ نگوییم همه حقیقت را به من نگفته بود.راستش از اینکه همه حقیقت را به من بگوید میترسیدم و نگران بودم دفعه بعد که اورا می‌بینم برایم تبدیل به کسی دیگر شده باشد.

5

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.