بریدهای از کتاب کلیدر؛ جلد اول و دوم اثر محمود دولت آبادی
7 ساعت پیش
صفحۀ 108
مارال نمیدانست چه احساسی در قلب خود دارد! هم میخواست هیبت و آوازه قره برجای ماند و هماینکه گلمحمد را سرشکسته نمیخواست دیدن! زنی در میانه دو برادر، دو مرد، دو عزیز. دو مرد به کشتی آستین برزده! قره و گلمحمد. براستی که مارال هردو را چون دو برادر، دو یار، عزیز میداشت. قره، همراه و همرازش بود و گلمحمد، پشت و پناهش. او در یکهگردی وبیکسیاش خود را پناهداده گلمحمد میدید. از این رو شاید در خانه جز او مردی ندیده بود. خوی زن ما چنین پرورده شده است، که به مرد پناها برد. زن، اگر از شمشیرش همخون بچکد، در چشم زن، باز زن است.
مارال نمیدانست چه احساسی در قلب خود دارد! هم میخواست هیبت و آوازه قره برجای ماند و هماینکه گلمحمد را سرشکسته نمیخواست دیدن! زنی در میانه دو برادر، دو مرد، دو عزیز. دو مرد به کشتی آستین برزده! قره و گلمحمد. براستی که مارال هردو را چون دو برادر، دو یار، عزیز میداشت. قره، همراه و همرازش بود و گلمحمد، پشت و پناهش. او در یکهگردی وبیکسیاش خود را پناهداده گلمحمد میدید. از این رو شاید در خانه جز او مردی ندیده بود. خوی زن ما چنین پرورده شده است، که به مرد پناها برد. زن، اگر از شمشیرش همخون بچکد، در چشم زن، باز زن است.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.