چقدر با این قسمت کتاب گریه کردم، چقدر میفهمیدم چه میگوید، اینکه رنجهایی را تحمل کنی، بهسختی تحمل کنی، به امید روزهای روشن، به امید اینکه آن سختیها یک روز نتیجه بدهد و لذت جای همه آن رنجها را بگیرد، اما نتیجه نهتنها چیزی نشود که نمیخواستی، بلکه کاملاً برعکس بشود، حاصل همه رنجهایت بشود ضدلذت، بشود رنج بیشتر
چقدر رنجهای بیحاصل، چقدر امیدهای واهی
زینب هادی
1404/7/1 - 08:52
0