بریدهای از کتاب پدر"تراژدی در سه پرده" اثر آوگوست استریندبرگ
1403/5/8
صفحۀ 67
سروان: نمیدانم چرا، هر وقت از عشق و محبت خدا و ایمان حرف میزنی، صدات فیالفور زمخت میشود و چشمهایت پر از نفرت. نه، مارگرت، ایمانِ درست و حسابی را تو نداری.
سروان: نمیدانم چرا، هر وقت از عشق و محبت خدا و ایمان حرف میزنی، صدات فیالفور زمخت میشود و چشمهایت پر از نفرت. نه، مارگرت، ایمانِ درست و حسابی را تو نداری.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.