بریدۀ کتاب
1403/7/12
صفحۀ 20
رفتم تو تخت. یه مدت خیلی طولانی بیدار موندم. حالم افتضاح بود. میدونستم که همه درست میگن و من اشتباه میکنم. میدونستم که من از اون آدمای موفق نمیشم. که من قرار نیست هیچوقت بشم مثل ادگار گونزالس یا تئودور فیشر یا لارنس میلر! میدونتسم ایندفعه وقتی که بابا گفت باید تو دفتر اون مرده کار کنم جدی میگفت. که دیگه به مدرسه برنمیگشتم. هیچوقت از کار کردن توی دفتر خوشم نمیومد. دوباره شروع کردم به فکر کردن به اینکه وقتی دریاچه یخ میزنه اردکای سنترال پارک کجا میرن؟
رفتم تو تخت. یه مدت خیلی طولانی بیدار موندم. حالم افتضاح بود. میدونستم که همه درست میگن و من اشتباه میکنم. میدونستم که من از اون آدمای موفق نمیشم. که من قرار نیست هیچوقت بشم مثل ادگار گونزالس یا تئودور فیشر یا لارنس میلر! میدونتسم ایندفعه وقتی که بابا گفت باید تو دفتر اون مرده کار کنم جدی میگفت. که دیگه به مدرسه برنمیگشتم. هیچوقت از کار کردن توی دفتر خوشم نمیومد. دوباره شروع کردم به فکر کردن به اینکه وقتی دریاچه یخ میزنه اردکای سنترال پارک کجا میرن؟
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.