بریدۀ کتاب

نرگس

1402/10/21

بریدۀ کتاب

صفحۀ 72

قبل از اینکه عکس را به خانم میلی برگردانم، دوباره نگاهش کردم. سرش را تکان داد. «نگهش دار برای خودت.» «ولی این عکسِ خانواده‌ی شماست. لازمش دارین.» یک‌ بار دیگر سرش را تکان داد. «این عکس و صدتا شبیه اون اینجاست...» به قلبش اشاره کرد. «فقط می‌خوام...» دستش را روی عکسی گذاشت که توی دستم بود. «... مطمئن بشم که یه نفر دیگه خانواده‌م رو به یاد می‌آره، این یعنی ما هنوز زنده‌ایم.»

قبل از اینکه عکس را به خانم میلی برگردانم، دوباره نگاهش کردم. سرش را تکان داد. «نگهش دار برای خودت.» «ولی این عکسِ خانواده‌ی شماست. لازمش دارین.» یک‌ بار دیگر سرش را تکان داد. «این عکس و صدتا شبیه اون اینجاست...» به قلبش اشاره کرد. «فقط می‌خوام...» دستش را روی عکسی گذاشت که توی دستم بود. «... مطمئن بشم که یه نفر دیگه خانواده‌م رو به یاد می‌آره، این یعنی ما هنوز زنده‌ایم.»

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.